بررسی پرونده جنایات پاکدشت
با نگاهی به زندگی محمد بیجه
پایگاه خبری اختبار- «محمد بسیجه» معروف به «بیجه» متهم اصلی جنایات پاکدشت بود. او به تجاوز و قتل بیش از ۱۷ کودک و ۳ بزرگسال اعتراف کرد. ماجرای قتل کودکان در اطراف تهران، به عنوان بزرگترین پرونده جنایی هفتاد و یک سال اخیر در ایران شناخته شد.
مختصری درباره مجرم بیجه:
هوش زیاد و اخلاقیات خاص او باعث شد علل و انگیزه اصلی او برای ارتکاب این قتلها مورد بررسی قرار گیرد. این بررسی موجب شد زوایای تاریک زندگی فردی روشن شود که میتوانست با تولد در خانوادهای دیگر، شخصیت متفاوتی باشد.
محمد در سال ۱۳۶۱ در تربتحیدریه متولد شد. او در خانوادهای پرجمعیت با ۶ خواهر و ۶ برادر ناتنی زندگی میکرد. بیجه در ۴ سالگی مادرش را بهخاطر بیماری سرطان از دست داد. همیشه با پدرش درگیر بود و خودش میگفت: «یادم میآید یک بار با زنجیر پاهایم را بست و با چوب آن قدر کتکم زد تا از هوش رفتم. یک بار دیگر هم کم مانده بود با میلهای که پدرم در دست داشت کشته شوم. از همان کودکی دلم میخواست بمیرم تا حدی که بعد از یکی از دعواهای سخت با پدرم، با آجر محکم به سرم کوبیدم تا بمیرم اما موفق نشدم.»
پس از رسیدن به سن ۱۱ سالگی به همراه خانواده راهی تهران شد و پس از سکونت در خاتون آباد به عنوان کارگر ساده آجرپزی مشغول به کار شد و از همان سال پدرش مانع ادامه تحصیل او شد. او تعریف میکرد که به دلیل نداشتن پول تکههای روزنامه باطله را از زبالهها جمع میکرد و در فرصت مناسب میخواند و از همین طریق بود که با دنیایی خارج از دنیایی که در آن زندگی میکرد آشنا شد.
جرقه اصلی ارتکاب این جرایم زمانی در بیجه ایجاد شد که او در سن ۱۱ سالگی مورد تجاوز یکی از آشنایان قرار گرفت و این اتفاق چندمرتبه دیگر نیز تکرار شد. او در اینباره میگفت: «وقتی آن شخص در کودکی به من تجاوز کرد، کتک سختی هم به من زد. همانموقع آنقدر از خودم بدم آمد که آرزو میکردم ای کاش مرا میکشت. یک بار هم در همان سالها به فکر خودکشی افتادم. این خاطره تأثیر خیلی بدی در روحیهام گذاشت.»
در ابتدا او برای مهار روحیه، به کشتن حیوانات پرداخت و ادعا میکرد حیوانات مریض را میکشت و آتش میزد چون دلش برای آنها میسوخت و نمیخواست آنها زجر بکشند. بعدها علت کشتن بچهها را نیز دلسوزی اعلام کرد و گفت: «چون من در بچگی حسرت کشیدم وقتی بچههای بدبخت پاکدشت را میدیدم آنها را میکشتم تا از زندگی آینده و سختیها نجاتشان دهم.»
او دفتری درست کرد تا اسامی و مشخصات قربانیانش را در آن یادداشت کند. به گفته خود او وقتی فاصله میان قتلها زیاد میشد آرامش خود را از دست میداد به همین خاطر با کشتن اشخاص دیگر آرامش را به زندگی برمیگرداند. محمد بیجه روز دادگاه به عنوان آخرین دفاع از خود گفته بود: «من از بچگی تحت ظلم بودم و وقتی زندگیام را با دیگران مقایسه میکردم، ناچار دست به چنین اعمالی زدم».
نحوه کشف جرم:
قتلهای محمد بسیجه از ۱۰ شهریور ماه سال ۸۳ با گزارش ناپدید شدن ۳ دانش آموز به اداره آگاهی آغاز شد. این اولین اقدام رسمی برای گزارش مفقود شدن بچهها در پاکدشت بود. یک سال پیش از این گزارش نیز چند کودک گم شدند و جسد متلاشی شده برخی از آنها در پاکدشت پیدا شده بود. پلیس برای پیدا کردن سرنخ حدود ۸۰ مظنون را دستگیر کرد اما موفق نشد.
دو روز بعد با اطلاعاتی که پسربچهای از سه دوست گمشده خود داد، پلیس توانست دو تبعه افغانستان و یک ایرانی به نام «علی غلامپور» معروف به علی باغی را دستگیر کند. علی باغی در بازجویی ربودن سه پسر بچه را پذیرفت و گفت: «به همراه دو مرد افغانى بازداشت شده و با رفیقم بچهها را دزدیدیم و اکنون در جایى نگهدارى مىشوند.» اما او مشخصات همدست خود را به پلیس نداد. سپس مأموران به مرد جوانی به نام محمد که در حوالی کانال آب در حال دید زدن با دوربین شکاری بود، مظنون شدند و پس از تعقیب او تا کوره آجرپزی، او را در تاریخ ۱۵ شهریور دستگیر کردند. محمد نیز با ادعای اینکه یک کارگر ساده آجرپزی است هر گونه ارتباط و آشنایی قبلی با علی باغی را رد کرد و منکر شد. لازم به ذکر است او جزو یکی از ۸۰ مظنون دستگیر شده در جریان تحقیقات اولیه پلیس بود که به خاطر نبود مدارک کافی آزاد شده بود. او در روند تحقیقات اولیه هیچ اطلاعاتی از محل مخفی شدن بچهها نداد تا اینکه در نهایت پس از ۲۰۰ ساعت بازجویی به یک فقره قتل اعتراف کرد. بر اساس اعترافات او جسد قربانی پس از آزار و اذیت و به قتل رسیدن در باغ اناری رها شده بود. این جسد کمی بعد از قتل از سوی اهالی پیدا شده و به خاک سپرده شده بود اما هنوز اثری از سایر قربانیان نبود. محمد در همان اعترافات عنوان کرده بود: «یک ماه قبل وقتى در حوالى موتور آب مىرفتم پسربچهاى را دیدم. هوا تاریک شده بود، او را با زور به باغ انارى کشاندم و با وارد آوردن ضربات سنگ به قتل رسانده و پا به فرار گذاشتم. نمىدانم زنده مانده یا فوت کرده است چون بعداً که برگشتم تا جسد را به کوره انتقال دهم نبود». سرانجام با پایان بازجوییها مشخص شد که محمد بیجه ۲۲ پسربچه را ربوده و مورد تجاوز قرار داده و پس از تجاوز، به قتل آنان اقدام کرده است که از این میان، ۵ کودک جان سالم به در برده و بقیه جان باختهاند. بنابراین راز ۱۷ فقره قتل فاش شد. بیجه و باغی که کارگر کورههای آجرپزی در جنوب تهران بودند از قتل دو کارگر این کورهپزخانهها و زنی معتاد نیز پرده برداشتند. بررسیها نشان داد که بیجه در اوایل وقوع قتلها دستگیر شده اما بنا به دلایلی که هرگز مشخص نیست آزاد شد و توانست با فراغ بال دیگر قتلهای خود را انجام دهد. محمد بیجه و علی باغی در اعترافاتشان عنوان کردند که نخستین قربانی را در اسفندماه سال ۸۱ به قتل رساندند.
محاکمه بیجه:
از آنجا که جلسات این محاکمه به صورت غیرعلنی برگزار شد، اطلاعات دقیقی از جزئیات جلسه دادگاه وجود ندارد. علت غیرعلنی بودن جلسات اینگونه اعلام شد که اسامی قربانیان فاش نشود؛ درحالیکه این اطلاعات در اختیار همگان قرار گرفت اما از متن صریح رای صادره و جلسات و حواشی آن اطلاعاتی در دست نیست.
۴ نفر از قربانیان با سیانور، ۳ نفر با چاقو، ۷ نفر خفه شده و ۶ نفر با شکستگی جمجمه به قتل رسیدند… متهمان اصلی دو جوان ۲۲ و ۳۱ ساله هستند، هر دو در رویای کار و ازدواج و زندگی ناکام ماندند، یکی جوان پرشور، دومی معتاد و زخمی. همه فضیلتها و باورهای خوب و دینی به یک باره در مورد این دو متهم فرو ریخته است. جنایات محمد بیجه و علی از اواخر سال ۸۱ آغاز و نیمه اول سال جاری با دستگیری آنان خاتمه یافته است.»۱
بنابر گزارش رسانهها، طی محاکمه هنگامی که محمد بیجه بهعنوان متهم ردیف اول پرونده در حال تشریح نحوه ارتکاب جنایتهایش بود، خانوادههای قربانیان تاب شنیدن حرفهایش را نیاوردند و به وی هجوم بردند که در نتیجه دادگاه مدتی متوقف شد.
اتهامات مندرج در کیفرخواست محمد بیجه عبارت بودند از: ۱۴ فقره آدمربایی به قصد اعمال منافی عفت و مباشرت در قتل عمدی نسبت به سیدجواد حسنی، محمدرضا بربری، مسعود شیداک، میلاد طهمانی، محمد قدیمی، نعمت الله شمس، یونس ملاکی، باقی نوری، میلاد دامن پور، محمد جعفری، مرد ۴۵ ساله ناشناس، حمید جعفری، احسان زارع و احمدرضا خدری، مشارکت در ۱۴ فقره آدم ربایی و قتل عمد نسبت به سجاد ستوده، وحید امینی، عیوض اسکندری و کیوان خسروی، سرقت دو میلیون ریال وجه نقد از «محمدرضا بربری»، مباشرت در هفت فقره آدم ربایی و ایراد ضرب و جرح عمد و شروع به قتل نسبت به محسن خسروآبادی، نعمت جعفری، محمد غلامیان، علی نظری، کنیز و دو مرد ناشناس و پنج فقره آتش زدن جنازه های محمد جعفری، حمید جعفری، نعمت الله شمس، یونس ملاکی و وحید امنی و مشارکت در یک فقره آدم ربایی نسبت به ضیا خاوری.
بیجه پس از محاکمه غیرعلنی در شعبه ۷۴ کیفری استان تهران به ریاست قاضی دادرس منصور یاورزاده یگانه و ۴ مستشار دیگرش در تاریخ ۲۷ آبان سال ۱۳۸۳ با رأی اکثریت قضات آن شعبه، از اتهام سرقت تبرئه و در قتل عمدى ۲۰ کودک، زن و مرد مجرم شناخته شد و بهخاطر ۲۰ قتل (ماده ۲۰۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰) به ۱۶ بار قصاص و پرداخت ۴ دیه، به خاطر ۲ بار ارتکاب فعل حرام لواط (ماده ۱۱۲ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰) به یک بار اعدام در ملأ عام، از جهت ۱۴ بار تفخیذ (ماده ۱۲۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰) به تحمل ۱۰۰ ضربه شلاق، به اتهام آدم ربایى (ماده ۶۲۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ بخش تعزیرات) به تحمل ۱۵ سال حبس، از جهت ۷ فقره شروع به قتل عمد (ماده ۶۱۳ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ بخش تعزیرات) به تحمل سه سال حبس، به اتهام ایراد ضرب و جرح عمدى به پرداخت دیه و به خاطر جنایت بر میت (ماده ۴۹۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰) به ۵ فقره ارش محکوم شد. همچنین ضمن این دادنامه به دولت پیشنهاد و توصیه شده که دیه را در حق اولیای دم پرداخت کند.
شایان ذکر است که همزمان، پروندهای دیگر به اتهام «افسادفیالارض» برای متهمان تشکیل شد و با رأی قاضی جعفرزاده، دادرس دادگاه انقلاب، هر دو نفر به اعدام محکوم شدند. این حکم از سوی وکلای بیجه و علی باغی مورد اعتراض قرار گرفت و پرونده به دیوانعالی کشور فرستاده شد که نهایتاً قضات این دیوان اعمال دو متهم را برای مفسد فیالارض بودن کافی ندانستند و حکم صادره نقض شد.
وکیل تسخیری بیجه در این پرونده «دبیر دریابیگی» بود که در گزارشها و اخبار، چندان نامی از او به چشم نمیخورد.
در نهایت حکم بیجه در روز ۲۶ اسفندماه ۱۳۸۳ اجرا شد؛ حکمی که به گفته خودش بهترین خبر زندگیاش بود. بیجه پس از تحمل ۱۰۰ ضربه شلاق، به دار آویخته شد. هنگام شلاق خوردن دو بار به زانو افتاد، اما خاموش و آرام باقی ماند. هیچ یک از اعضای خانوادهاش برای بردن جنازه او نیامدند و به همین خاطر جنازه او در خفا در مکانی نامعلوم دفن شد.
واکنش افکار عمومی:
انتشار اخبار این پرونده، بهت و خشم گستردهای در جامعه ایجاد کرد. آنچه باعث خشم افکار عمومی شد، انتقاداتی بود که نسبت به عملکرد نیروی انتظامی و قوه قضاییه در رسیدگی به این پرونده مطرح شد. متهمان بیش از یک سال به ارتکاب جرم مشغول بوده بدون اینکه مورد شناسایی قرار بگیرند و همچنین یکی از متهمان (علی باغی) پس از اینکه برای بار اول بازداشت شد، به دستور قاضی پرونده با قرار وثیقه یکصد میلیون تومانی آزاد شد و به ارتکاب جرم ادامه داد. حتی مشخص نشد که کارگر کورهپزی چطور چنین وثیقهای را در آن زمان (حدود ۱۵ سال قبل) فراهم نمود.
اولیای دم تمامی کودکان بیان میداشتند که علیرغم اعلام مفقود شدن اطفالشان، از ناحیه نیروی انتظامی شاهد پیگیری جدی نبودهاند.
در گزارش علیاصغر احمدی، معاون امنیتیانتظامی وزارت کشور که به حکم وزیر کشور مسئول بررسی پرونده قتل ۲۲ کودک در حومه جنوب شرقی تهران شده بود، آمده است که اگر تحقیقات و بررسی کارشناسی صورت میگرفته، میتوانسته مانع از ادامه جنایت شود.
وی همچنین گروهی را که اداره آگاهی تهران برای کشف عاملان جنایات به محل اعزام کرده بوده است را به «کوتاهی» و "هدایت کردن پرونده به مسیری دیگر" متهم کرده و در گزارش خود نوشته است که پدر یکی از کودکان ناپدید شده اواخر بهمن ۸۲ پس از آنکه تلاشهایش به نتیجه نمیرسد همراه با خانواده چند تن دیگر از خانوادههای قربانیان طوماری خطاب به امام جمعه پاکدشت تهیه می کند که باعث میشود فرماندار پاکدشت از طریق مسئول اداره اطلاعات پاکدشت از ماجرا اطلاع حاصل کند و با ملاقات با خانوادههای قربانیان به طرح موضوع در شورای تأمین بپردازد و با افزایش حساسیت نسبت به ماجرا روند شناسایی عاملان جنایات را آغاز کند.
قاضی یاورزاده نیز در جلسه رسیدگی اظهار کرده بود: «عملکرد متهمان به نحوی بود که متأسفانه هیچکدام از مأموران کاشف جرم و مأمورینی که وظیفهشان بررسی دقیق این پروندهها بود نه تنها به نتیجه نرسیدند بلکه در روز روشن کسی فریادهای آنان را نشنیده است… آنها حتی یکبار به کوره عاج سرنزدهاند. درگزارش هیأت ویژه قوه قضاییه جزئیات کوتاهیها روشن شده است و هم اکنون نزد مسؤولان عالیرتبه (مجریه، قضاییه) است. ای کاش مأموران کاشف با کمی دقت و مراقبت توانسته بودند این واقعه و جنایت را درهمان روزهای نخست خنثی کنند…»
محمد بیجه قبل از آخرین بازداشت به اصرار چند خانواده که او را به عنوان عامل فقدان فرزندانشان میدانستند، به مدت ۳ ماه بازداشت شد ولی در تمام دوران حبس، مأموران انتظامی موفق به اعتراف گرفتن از وی نشدند.
نیروی انتظامی ۱۶ تن از مأموران و افسران خود را در رسیدگی به این پرونده مقصر دانست. قوه قضاییه نیز اعلام کرد که دادستان پاکدشت و همچنین دو بازپرس و یک دادیار دادسرای این شهرستان در رسیدگی به پرونده کوتاهی کرده بودند.
رییس وقت دادگستری پاکدشت در پی این فاجعه استعفا داد و با تصمیم کمیسیون نقل و انتقال قضات با تنزل سمت قضایی مواجه شد.
در جریان رسیدگی به این پرونده شایعات بسیاری مطرح شد که یکی از آنها اتهام فروش اعضای بدن مقتولان بود که طبق نظریه پزشکی قانونی، مسئولان رسیدگی به پرونده این شایعه را به طور جدی تکذیب کردند.
تحلیل و بررسی پرونده بیجه:
در تحلیل آسیبشناسانه جنایات بیجه از چند منظر میتوان به بررسی این فاجعه پرداخت:
– بافت جغرافیایی (زیست بوم):
شهرستان پاکدشت هنوز در حال گذار از بافت روستایی به بافت شهری است. شفاف نبودن قلمرو مرزی و مسئولیتی این منطقه، آن را به یکی از مساعدترین مناطق برای «جرمخیزی» تبدیل کرده است. این شهر به لحاظ بافت جمعیتی به دو قشر مهاجران و بومیها تقسیم میشود. بیشتر مهاجران که بخش مهم جمعیت را تشکیل میدهند، در بخش مرکزی شهر و روستاهای اطراف آن متمرکز شدهاند. بیشتر مهاجران ساکن این شهرستان از استانهای تهران، لرستان، همدان، آذربایجان شرقی و غربی و خراسان هستند. به نظر می رسد نبود نهادهای مدرن و حتی سنتی ولی با کارکرد مثبت که بتواند هنجارهای جدید را برای مهاجران روستایی در کلان شهرها تعریف کند و حس گمگشتگی و خلاء هنجاری ناشی از مهاجرت آنها را مهار و افقهای جدیدی از زندگی و زیست بهتر در کلان شهرها را برای آنها تصویر کند و ناتوانی بنیان اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی نیز افزونبر این کاستیها، فجایع پاکدشت را رقم زده باشد.
همچنین بزهدیدگان بیجه هیچکدام از طبقه مرفه نبودهاند. همگی نوعاً از افراد خارجی (افغان) بودهاند و همین خارجیبودن، یکی از عوامل بزدهدیدگی است. در مورد اینکه چرا پلیس یک سال پس از آغاز قتلها به پیگیری آن پرداخته، برخی معتقدند چون بیشتر قربانیان را فرزندان خانوادههای مهاجر غیرقانونی تشکیل میدادند، والدین آنها از ترس اخراج از کشور موضوع مفقودشدن فرزندان خود را گزارش نکرده بودند.
– جرمشناسی بالینی:
بیجه همواره سه عامل را موجب بدبختی خود معرفی میکرد؛ اول تجاوزی که در کودکی به او شد، دوم فقر اقتصادی و آرزوی پولدارشدن و سوم کتکهای پدر و آزارهای نامادریاش. تاریخچه زندگی وی بیانگر تجربه فقدانهای متوالی است. از دست دادن مادر در سن ۳ سالگی، خودکشی دوست صمیمیاش در سن ۱۲ سالگی، از دست رفتن نخستین عشق به یک دختر در سن ۱۶سالگی. از طرفی یافتههای حاصل از مصاحبه بالینی با بیجه حکایت از نداشتن ارتباط عاطفی- هیجانی مطلوب با اعضای خانواده و وجود یک جو سرد هیجانی و طرد کننده با پدر و اطرافیان از آغاز دوره رشد وی مینماید. می توان گفت که شکل گیری اولیه شخصیت مجرمانه بیجه در خانواده نابسامانش بوده است. خانواده ای که خود قربانی جهل و فقر بوده است.
ویژگیهایی چون عدم احساس گناه، زیر پا گذاشتن مقررات جامعه، نیاندیشیدن به عواقب اقدامات مجرمانه، ناتوانی در سازش با هنجارهای اجتماعی و ارتکاب رفتارهای آنی بدون تفکر قبلی، بیتفاوتی نسبت به قربانیان و خانواده آنها، مهم تلقی نمودن خود از جمله ملاکهای تشخیص شخصیت ضداجتماعی است که اتفاقاً در خصوص محمد بیجه نیز صدق میکند. هرچند برخی معتقدند عامل سرشت یا محیط یا هر دو در بروز این نوع اختلال نقش دارند اما به نظر میرسد حتی با زندانیکردن، امکان اصلاح مبتلایان به این نوع اختلال وجود ندارد، همانطور که دستگیری اولیه محمد بیجه و ۷۲ روز بازداشت وی موجب تنبه وی نشده و بعد از آزادی به تجاوز و قتلها ادامه داد، بیتردید اعدام آنها نیز حداقل موجب ارعاب شخصیتهای ضد اجتماعی موجود در جامعه نخواهد شد.
به علاوه این مسئله قابل توجه است که چرا قاتل پس از تجاوز به بزهدیده وی را میسوزانده یا در کنار جسد حیوانی میانداخته است؟ به نظر برخی جرم شناسان اینگونه به قتل رساندن افراد، آن هم به شیوهای عجیب، معنای خاصی دارد چرا که اگر هدف صرفاً ارضای جنسی بوده این مسئله به طرق دیگری نیز قابل اعمال بوده است. لذا بیجه به پزشک قانونی جهت انجام فرستاده شد تا دریابند که آیا اختلالات کروموزومی در مورد این قاتل وجود داشته یا خیر که البته نه تنها پاسخ منفی بود بلکه مشخص شد که متهم از ضریب هوشی بسیار بالایی نیز برخوردار بوده است و تنها به عنوان یک فرد دارای اختلال شخصیت و ناسازگار از درجه حاد شناخته شد.
در«گزارش روانشناختی محمد بیجه» به قلم دکتر محمدرضا نیکخو که در شماره ۱۲-۱۳ فصلنامه «بهداشت روان» منتشر شده آمده است: «از نقطهنظر شخصیتی به طور کلی او فردی غیرعادی و و از نظر هیجانی تا حدودی سرد و دوریگزین است که برای سازگاری با محیط خود دچار مشکل جدی است. بیجه فردی خودمحور، تنبیهکننده، تکرو، خود شیفته و در برانگیختن احساس گناه و اضطراب در دیگران مهارت دارد. رفتارش غیر قابل پیشبینی و دمدمی بوده و ممکن است با پاسخهای جنسی عجیب همراه باشد. وی معمولاً دچار رفتار جامعهستیزانهای است که به درگیری مکرر با قانون منجر شده است. به طور معناداری فاقد همدلی بوده و فردی ناهمنوا و تکانشی است. به طور کلی خواهان اثبات توانمندیهای خویش از راه فعالیت در زمینههای عمدتاً نامعمول است.»
مشکلاتی که به خاطر محرومیت در او انباشته شده بود با پیدا شدن یک بستر مناسب همچون فضای پاکدشت تبدیل به اعمال انحرافی و بعد جنایی گردید و در این گذر، چوبه دار و یا جرثقیل اعدام علی رغم آگاهی بیجه از سرنوشت محتومش نتوانست وی را از ارتکاب این اعمال باز بدارد.
بیجه، روند تبدیل خود به «قاتل کودکان پاکدشت» را اینطور توصیف میکند: « یک مشت گندم دانه دانه روی هم ریخته میشود، مال من هم اینجوری بود ذره ذره و پله پله بود… برای من این دانهها عبارت بودند از دوست نداشتن، فقر مالی، بیمحبتی، زن نگرفتن…»
.
منابع:
- کودکانی که هنوز صدایشان از کورههای آجرپزی به گوش میرسد
- بیجه به ۱۶ بار قصاص محکوم شد
- چهل روز پر التهاب؛ پروندهای که بسته شد
- تحلیل جرم شناختی ـ روانشناختی بزهکاری در پرتو نظریه شخصیت مجرمانه با تاکید بر سه پرونده جنایی
- گفتوگوی ایسنا با بهمن کشاورز درباره پرونده جنایت پاکدشت
- گزارش روزنامه ایران از دادگاه جنایت پاکدشت
- گفتوگوی ایسنا با خانواده قربانیان: مرگ فقیر، صدا ندارد
- خداحافظی رئیس دادگستری پاکدشت